سلام ای عزیزترین...... سلام ای آنکه چشم براه می گذاری مرا ............ سلام ای آنکه عاشقی و من نمی دانم این عشق تا به کجاست ............. سلام ای آنکه در تلاطم پر هیاهوی دلم موج می زنی.............. سلام ای آنکه در نگاهت می بینم آنچه را دوست دارم................... سلام ای آنکه ........................... نمی دانم نمی دانم چه بگویم و در سروده هایم چه بنامم تورا ........ تورا به نام خوبی ها بخوانم یا به نام عاشق شدن ها........... تو بگو ............ تو بگو که، که هستی و در دلم چگونه لانه گزیدی، که اینگونه در نبودت در تب و تاب دیدنت پر و بال سوخته ام.............. تو بگو که هستی، که هستی که برای دیدنت چشمانم در تاریکی جاده رسیدن به چشمه سار عشق سوسو می زند.............. بگذار اگر سخت است من بگویم آری بگذار من بگویم تو همانی که بی صدا آمدی در خانه دلم ............. آمدی و آشیان ویرانم را رونق بخشیدی........... تو همانی که در سردرگمی جملات گنگ و نامفهوم دستانت را به یاریم دراز کردی........ کاش بودی در نگاهم ........ کاش بودی تا خود می فهمیدی چگونه شیفته و مجنونت هستم ......... تا خود به چشم می دیدی که برای سبک شدن بار سنگین عشقمان نیست که هر روز کلمات عاشقانه ادا می کنم و در عشقت خود را رها می کنم می دیدی که فرمان قلبم را اجرا می کنم و همه وجودم را برای بودنت برای داشتن عشقت ارزانی می دارم. می دانی انتظار دیدنت و آمدنت چیست؟ قسم می خورم می دانی، می دانی چون تو هم مانند من عاشقی اما باز تو مثل خودت را نداری تو بی نظیری بی همتایی چون نگاه عاشق و دریایی را که من برای خود دارم تو نداری، چون آغوشی که من با گیسوان پر تلاطم با همه عشق درکش می کنم، نداری نمی دانم ، ناگفته های قلبم را اینجا برات بگذارم ولی خوب می دانی هرجا باشم بند عشقت مهارم می کند و مرا به سلول خانه مهربان دلت باز می گرداند انتظار آمدنت را دارم می دانم که می آیی می دانم که روزی در آغوشت آرام می گیرم می دانم .......... همه را می دانم ولی ................. ولی نمی دانم .........
چشم براه و منتظرمی مانم ساحلم
Design By : Pichak |